یه روز ی جایی دور از شهرم عاشق ات شدم نگاهت کردم قلبم به تپش افتاد با
نگاهی زمزمه کردم دوستت دارم ای کاش میتوانستم بگویم آن جمله را تا آن جمله
را بر سر زبانم می آوردم زبانم میگرفت با یک نگاه انگار عاشق ات شده بودم
نمیدانم حس عاشقی بود یا دیوانگی ولی میدانم احساس عجیبی بود
یکشنبه 7 دیماه سال 1393 ساعت 03:52 ب.ظ