ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
حیاط خانه ی ماراچه نقشی از گل وریحان
چه تابلویی چه رنگارنگ!
پرستوهاکنارچاه-
به روی تک درختی سبز
صدای بلبل وگنجشک
دویدن های پروانه به گردگل
صدای فوج زنبوران
میان چاه ومیخانه
صدای زندگی دلکش
به آهنگی غرورانگیز.
میان آسمان خورشید
به سوی غرب می چرخید
هوایی سرد می آمد
وابری تیره ترغران.
پرستوها هراسان،بلبل وگنجشک گریزان
میان فوج زنبوران سکوتی سردحاکم بود
که شب آمد،سیاه وسرد
صدای چکمه های او بساط نوربرمی چید
به فرمان نفس هایش کران تابیکران زندگی یخ بود!
واینک مابه امیدی که فرداروز
خورشیدی بساط شب
به شمشیری سراسرنوربرچیند
زچشم خودگرفتیم عهد
که خوابیدن حرامش باد
مگردربعدشب سوزان خورشید!