-
قدیما
شنبه 25 بهمنماه سال 1393 17:37
اون قدیما ... شما یادتون نمیاد! . . . . . . . . . . . . مثل اینکه زیادی رفتم قدیم، خودمم یادم نیومد
-
صبح میشود
چهارشنبه 22 بهمنماه سال 1393 18:01
صبح میشود و خورشید نگاه تو آسمان را روشن میکند.... لبخند میزنی ، بهار میشود صدایم میکنی ، نسیم میوزد.... هر روز هفته تویی..... امروزهم " توشنبه " است.........
-
اصن ضایع نیس
سهشنبه 14 بهمنماه سال 1393 14:46
-
بغض
سهشنبه 14 بهمنماه سال 1393 14:38
شعرها را... ورق ورق دور بریز! بیا کنار خودم, روی این قالیچه بنشین! آری! همان که تار و پودش را باهم بافتیم! حرف زیاد دارم بانو! زیر کتری حوصله را روشن کن! میخواهم تا خود صبح روی دامنت استکان, استکان بغض بریزم!
-
دوباره آمده ای
یکشنبه 12 بهمنماه سال 1393 14:45
دوباره آمده ای... اینبار شیرین تر از قبل دروغ میبافی زیرکانه تر لبخند میزنی وناز میکنی اما نازنین! بعد از رفتنت دلم مرد مدتهاست که دیگر مغزم تصمیم می گیرد نه دلم! پس لوند و دلبرانه که هیچ! عاشقانه و صادقانه هم که بیایی من دیگر نیستم..
-
یه دندون نداره
چهارشنبه 8 بهمنماه سال 1393 14:41
-
اسم لباسا
سهشنبه 7 بهمنماه سال 1393 22:28
دقت کردین خانوم ها چه اسمای سختی دارن واسه لباسا و کاراشون؟ تاپ، مینی ژوب، مانیکور، پدی کور، بیکینی، شومیز، ماکسی مال ما مردا دیگه پیچیده ترین اسمش عرق گیره یه همچین موجودات ساده زیستی هستیم
-
تو عشق بودی
سهشنبه 7 بهمنماه سال 1393 17:46
تو عشق بودی این را از بوی تن ات فهمیدم شاید هم خیلی دیر به تو رسیدم خیلی دیر اما مگر قانون این نبود که هر آنچه دیر می آید عاقبت روزی به خانه ی ما خواهد رسید؟ عادت کرده ایم به نداشتن ها و شاید به اندوه آری تو عشق بودی این را از رفتن ات فهمیدم وگرنه این شهر هرگز این چنین سرسنگین نبود
-
خوابم نمیبره
سهشنبه 7 بهمنماه سال 1393 17:24
خوابم نمیبره... به همه چیز فکر کرده ام... بیشتر بتو... و میدانم که خوابی!!! و قبل از بسته شدن چشم هایت... به همه چیز فکر کرده ای... جز من!!! من بیخیال خواب! توبیخیال ........بخواب
-
دلبــری زیبا
سهشنبه 7 بهمنماه سال 1393 13:18