انگار فقط باید زمان امتحانا باشد تا من به تصمیم چندین ماهه خود برای زدن
یک وبلاگ جواب مثبت بدهم و ساعت10 شب بعد از چندین سال دوباره سراغ بلگفا
را بگیرم.
حرف هایی در وجود رسوب کرده است که می خواهم یک روزی همه آن ها را فاش
کنم. اما احساس می کنم آنقدر پنهانی و رازدارانه است که بازهم جراتش را
پیدا نخواهم کرد.
از اول میخواستم وبلاگی بزنم تا آن قسمت های پنهان را
فاش کنم...برای کی...؟ نمیدانم. اما نشد... نتواستم..احساس کردم نکند در
این دنیای بی سر و ته مجازی کسی من را شناسایی کند و از چیزهایی که همیشه
در اوج ناراحتی می گفتم:« نپرس،نمیتونم بگم» باخبر شود.
اما وقتی بعد از
دو هفته گشتن شنبه 12 دی ماه94 توانستیم قرار داد سالن را برای عروسیمان
ببندیم، گفتم وبلاگی میزنم و در آن شمارش معکوس روزهایم را تا 31 اردیبهش
ثبت می کنم.
من امروز از نقطه 138- روز روی محور شروع زندگی مشترک حرف میزنم.
http://roozneveshtaieman.blogfa.com/
سهشنبه 15 دیماه سال 1394 ساعت 06:16 ب.ظ